کاش میشد لحظه ای پرواز کرد
حرف های تازه را آغاز کرد
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش این لبخند ها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب و نان نداشت
کاش میشد ناز را دزدید و برد
بوسه را با غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه میشد آنطرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری میشدم
در تب آواز جاری میشدم
بال در بال کبوتر می زدم
آنطرف تر ها کمی سر می زدم
با پرستو ها غزل خوان می شدم
پشت هر آواز پنهان میشدم
کاش همرنگ تبسم می شدم
در میان خنده ها گم می شدم
آی مردم من غریبستانیم
امتداد لحظه ای بارانیم
( دکتر انوشه / همایش خانواده موفق / شاهین شهر اصفهان / پاییز 89)
سلام عزیزم
واقعا زیبا بود....
هزاران تبریک به دکتر انوشه ی مهربون
و ممنون که اینها رو میذاری اینجا
سلام دوست عزیز
با اجازه این شعر را از وبلاگ شما در وبلاگ خودم کپی کردم ، چون شعر قشنگی بود ، ممنونم که این شعر را در وبلاگتان قرار دادید ، امیدوارم از کار من ناراحت نشوید .
وبلاگ متعلق به خودتونه
شرمندم مدتهاست بروز نشده
موفق باشید